حقیقت در حال گذر بودم / مادر را دیدم / لحظه ای درنگ کردم / پریشان / سوزی عجیب چشمانش را خیس کرده / چه اندوهی / چه طوفانی / حس کردم / دگر توان گذر نبود / در آغوشش غرق شدم /آرام آرام / نجوا کنان به حرف وا داشتمش / حس غریبی / تن لرزان / اشک چشم هم چو باران / زغربت خویش عاجز بود / درکش کردم / حال که تلخی را به لب هایش آورده بود / حال که این دوری توانش را سست می کرد / حتی دریغ از یک لبخند . . . آری که وجودش را در نیستی دیدم / پر از هیاهو / پر از تشویش / برای تلاشی عظیم / برای فهمیدن آن چه را که در مادر دریافته بودم / تمامی نگاه های نگرانش قسم / من از او / من از من / به عشق خود سوق دادمش / حال این منم که مادر را سیراب از عشق می کنم. ( آرانوس ) نظرات شما عزیزان:
آخرین مطالب نويسندگان پيوندها ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]()
![]()
|
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
![]() |