حقیقت

فکر میکنین عاشقین؟؟؟؟
اصلا میدونین عشق به چی میگن؟؟
چند درصد فکر میکنین که عاشقین؟؟؟
اگه یه روزی همین عشقت بره با یکی دیگه!!!!!
چه کار میکنی؟؟ اگه بفهمی دیگه هیچ وقت نمیتونی بهش برسی چی؟؟
اون وقت چه کار میکنی؟؟؟؟
خودتو می کشی!!!
اونو می کشی؟! و یا..............
اما بزارین یه چیزی بهتون بگم اگه این کارو میکنین مطمئن باشید عاشق نیستید
پس معنی واقعی عاشقی رو خراب نکنین
چون زمانی میتونین بگین عاشقتم که فقط وجودش برات مهم باشه
نه حضورش در کنار تو!!!!!!!!!!

معنی عشق رو میشه اصلا بگید؟!!!!!!!!!
کسی اصلا میدونه؟!!!!!!!!!!!!!!!!
کسی با این واژه آشناست؟

 

 



           
سه شنبه 7 تير 1390برچسب:, :: 13:28
ارانوس

با سلام

کیا تو این جمع عاشق شدن؟
فرقی نمیکنه چه مدلی!!!
عشقه یک طرفه,عشق اینترنتی و.......؟؟؟؟

 . . .

 

 

 

 

آن نه عشق است که بتوان بر غمخوارش برد
یا توان تبل زنان بر سر بازارش برد
عشق میخواهم از آن سان که رهایی باشد
هم از آن عشق که منصور سر دارش برد
عاشقی باش که گویند به دریا زد و رفت
نه که گویند خسی بود که جوبارش برد
عشق یعنی قلم از تیشه و دفتر از سنگ
که نتوان عمر دمی دست به آثارش برد
حسین منزوی
سپاس

 


ادامه مطلب ...


           
سه شنبه 7 تير 1390برچسب:, :: 13:21
ارانوس
عشق حقيقي مثل روح است،عده زيادي ازآن صحبت ميكنند،ولي تعدادكمي آن راديده اند


           
یک شنبه 5 تير 1390برچسب:, :: 20:15
ارانوس
گفتم خدایا از همه دلگیرم : حتی از من ؟
گفتم خدایا دلم را ربودند گفت : بیش از من
گفتم خدایا چقدر دوری گفت : تو یا من؟
گفتم خدایا کمک خواستم گفت : از غیر از من !؟
گفتم خدایا دوستت دارم گفت : بیش از من؟
گفتم خدایا اینقدر نگو من ؟!
گفت من توام تو من..........


           
شنبه 21 خرداد 1390برچسب:, :: 14:50
ارانوس

1- قسمتی از وقت آزادتان را به مطالعه درباره جنس مخالفتان بگذارید تا به نکات جالبی در مورد نوع تفکر و رفتار

 آنان دست یابید.

2- در زمینهای ورزشی بدنبال عشق گم کرده تان بگردید.

3- بعد از ظهر یک روز بارانی در پی گنج ویژه خودتان در یک موزه آثار باستانی با نامزدتان قرار ملاقات بگذارید.

4- در کلاسهای که به شما طرز زندگی با همسرتان را می آموزند شرکت کنید.

5- یک مهمانی با شرکت دوستانتان هم ردیف دانشگاهیتان ترتیب دهید و در آن مهمانی با مجردها برخورد بسیار خوبی داشته باشید.



ادامه مطلب ...


           
پنج شنبه 25 فروردين 1390برچسب:, :: 20:55
ارانوس

همسرم نواز با صدای بلند گفت، تا کی می خوای سرتو توی اون روزنامه فرو کنی؟

 میشه بیای و بهدختر جونت بگی غذاشو بخوره؟

شوهر روزنامه رو به کناری انداخت و بسوی آنها رفت

تنها دخترم آوا بنظر وحشت زده می آمد. اشک در چشمهایش پر شده بود

ظرفی پر از شیربرنج در مقابلش قرار داشت

آوا دختری زیبا و برای سن خود بسیار باهوش بود,


گلویم رو صاف کردم و ظرف را برداشتم و گفتم، چرا چند تا قاشق گنده نمی خوری؟

فقط بخاطر بابا عزیزم. آوا کمی نرمش نشان داد و با پشت دست اشکهایش را پاک کرد و گفت :

باشه بابا، می خورم، نه فقط چند قاشق، همه شو می خوردم. ولی شما باید.... آوا

مکث کرد

 

 

بابا، اگر من تمام این شیر برنج رو بخورم، هرچی خواستم بهم میدی؟

د ست کوچک دخترم رو که بطرف من دراز شده بود گرفتم و گفتم، قول میدم. بعد

باهاش دست دادم و تعهد کردم

ناگهان مضطرب شدم. گفتم، آوا، عزیزم، نباید برای خریدن کامپیوتر یا یک چیز گران قیمت

اصرار کنی

بابا از اینجور پولها نداره. باشه؟

نه بابا. من هیچ چیز گران قیمتی نمی خوام.

و با حالتی دردناک تمام شیربرنج رو فرو داد.

در سکوت از دست همسرم و مادرم که بچه رو وادار به خوردن چیزی که دوست نداشت

کرده بودن عصبانی بودم 

وقتی غذا تمام شد آوا نزد من آمد. انتظار در چشمانش موج میزد 

همه ما به او توجه کرده بودیم. آوا گفت، من می خوام سرمو تیغ بندازم. همین یکشنبه

تقاضای او همین بود.

همسرم جیغ زد و گفت، وحشتناکه. یک دختر بچه سرشو تیغ بندازه؟ غیرممکنه. نه در خانواده ما.

و مادرم با صدای گوشخراشش گفت، فرهنگ ما با این برنامه های تلویزیونی داره کاملا نابود میشه
گفتم، آوا، عزیزم، چرا یک چیز دیگه نمی خوای؟ ما از دیدن سر تیغ خورده تو غمگین می شیم
خواهش می کنم، عزیزم، چرا سعی نمی کنی احساس ما رو بفهمی؟

سعی کردم از او خواهش کنم. آوا گفت، بابا، دیدی که خوردن اون شیربرنج چقدر برای من سخت بود

آوا اشک می ریخت. و شما بمن قول دادی تا هرچی می خوام بهم بدی.

حالا می خوای بزنی زیر قولت: حالا نوبت من بود تا خودم رو نشون بدم. گفتم، مرده و قولش
.
مادر و همسرم با هم فریاد زدن که، مگر دیوانه شدی؟

نه. اگر به قولی که می دیم عمل نکنیم اون هیچوقت یاد نمی گیره به حرف خودش احترام بذاره

آوا، آرزوی تو برآورده میشه

آوا با سر تراشیده شده صورتی گرد و چشمهای درشت زیبائی پیدا کرده بود

صبح روز دوشنبه آوا رو به مدرسه بردم. دیدن دختر من با موی تراشیده در میون بقیه شاگردها تماشائی بود.

آوا بسوی من برگشت و برایم دست تکان داد. من هم دستی تکان دادم و لبخند زدم

در همین لحظه پسری از یک اتومبیل بیرون آمد و با صدای بلند آوا را صدا کرد و گفت، آوا، صبر کن تا من بیام

چیزی که باعث حیرت من شد دیدن سر بدون موی آن پسر بود. با خودم فکر کردم، پس موضوع اینه

خانمی که از آن اتومبیل بیرون آمده بود بدون آنکه خودش رو معرفی کنه گفت:

دختر شما، آوا، واقعا فوق العاده ست.

و در ادامه گفت، پسری که داره با دختر شما میره پسر منه ; اون سرطان خون داره.

زن مکث کرد تا صدای هق هق خودش رو خفه کنه. در تمام ماه گذشته هریش نتونست به مدرسه بیاد.

بر اثر عوارض جانبی شیمی درمانی تمام موهاشو از دست داده ;نمی خواست به مدرسه برگرده.

آخه می ترسید هم کلاسی هاش بدون اینکه قصدی داشته باشن مسخره ش کنن

 
آوا هفته پیش اون رو دید و بهش قول داد که ترتیب مسئله اذیت کردن بچه ها رو بده. اما، حتی فکرشو هم نمی کردم که اون موهای زیباشو فدای پسر من کنه


آقا، شما و همسرتون از بنده های محبوب خداوند هستین که دختری با چنین روح بزرگی دارین


سر جام خشک شده بودم. و... شروع کردم به گریستن. فرشته کوچولوی من، تو بمن درس دادی که فهمیدم عشق واقعی یعنی چی


خوشبخت ترین مردم در روی این کره خاکی کسانی نیستن که آنجور که می خوان زندگی می کنن. آنها کسانی هستن که خواسته های خودشون رو بخاطر کسانی که دوستشون دارن تغییر میدن
 



           
سه شنبه 24 اسفند 1389برچسب:, :: 11:21
ارانوس

 عشق یعنی لقمه نان کردن 2 نیم . . . نیمی از آن بهره خود, نیمی یتیم     

  



           
دو شنبه 2 اسفند 1398برچسب:, :: 14:50
ارانوس

Aseman jaye ajibist,nemidanstim asheqi kare qaribist,nemidanestim omr madyune nafas nist,nemidanestim eshq kare hamekas nist... Nemidanestim.....



           
دو شنبه 2 اسفند 1389برچسب:, :: 12:23
ارانوس
kodakane sedayash kardam...zirakane javabam dad...asheghane negahash kardam...fatehane asiram kard...shaerane barayash sorodam...delbarane barayam khaand...javdane shod dar delam...bi bahane rahayam kard


           
دو شنبه 2 اسفند 1389برچسب:, :: 12:1
ارانوس

Man'TO' ra be khater miavaram, bi hich bahaneyi... shayad'Doost Dashtan'hamin bashad ; bi bahane be khater avardan



           
شنبه 30 بهمن 1389برچسب:, :: 20:18
ارانوس

صفحه قبل 1 صفحه بعد

درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
نويسندگان


ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 34
بازدید دیروز : 46
بازدید هفته : 264
بازدید ماه : 255
بازدید کل : 167418
تعداد مطالب : 165
تعداد نظرات : 33
تعداد آنلاین : 1