حقیقت من ازمردن نميترسم!
كه او صدبار سوزانده' تمام تارهايم را' تنيده خسته وبي كس'
به پود اشكهاي سرد ومهجورم" من ازمردن نميترسم!
كه من آن لحظه اي مردم' كه چشم بي حيايم درنگاهش دوختم' تا نگاهم رابفهمد من هزاران بار ديگر سوختم" من ازمردن نميترسم!
اگر مردن همان باشد' كه من صدبارفهميدم' به شبهايي كه بايادش'
دعاي توبه ميخواندم" من ازمردن نميترسم!
كه شايد رفتنم بهتر' از اين دنياي فولادي' به آنجايي كه مرهم هست'
براي زخم تنهايي' ولي اقرار ميدارم' اگرحتي نمك باشد' نگاهش را براي زخم قلبم' بيشتردوست ميدارم" من ازمردن نميترسم!
كنارمرده ام اي كاش' نقشي ازچشمان عشقم بود' كه شايدباورم ميكرد' و
يكبارازدلش ميگفت:
(تورا من دوست ميدارم) براي لحظه اي من هم' و شايدتا ابدجانا' زنده ميماندم* نظرات شما عزیزان:
آخرین مطالب نويسندگان پيوندها ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]()
![]()
|
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
![]() |